زندگی ماهی سیاه کوچولو

The Little Black Fish
زندگی ماهی سیاه کوچولو

مرگ خیلی آسان می تواند الان به سراغ من بیاید. اما من می توانم زندگی کنم، نباید به پیشواز مرگ بروم. البته اگر یک وقتی ناچار با مرگ رو به رو شدم که می شوم، مهم نیست. مهم این است که زندگی یا مرگ من چه اثری در زندگی دیگران داشته باشد ... (صمد بهرنگی - نویسنده ی داستان ماهی سیاه کوچولو)
________________________________
« اگر پزشک هستی دیگر متعلق به خود نیستی، اگر متعلق به خودت هستی دیگر پزشک نیستی - دکتر محمد قریب »

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
آخرین نظرات
  • ۸ اسفند ۹۷، ۲۲:۳۳ - جانی
    همممم

یه مصاحبه ی خیلی جالب

جمعه, ۲۵ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۱:۴۵ ق.ظ

چند روز پیش یه مصاحبه ی خیلی جالب و انگیزشی خوندم که حیفم اومد اینجا نذارم تا دوستان هم استفاده کنن

فکر نمیکنم که لازم باشه ذکر منبع کنم و بگم که از مرجع تخصصی کنکوریها این مصاحبه رو گذاشتم(چون تقریبا خطی نیست که اسمی از مرجع کنکوریها نوشته نشده باشهچشمک)

اینم بگم که مهم هدفه و توی این مصاحبه برای آقای محسن سلیمی قبولی در رشته ی پزشکی بوده ،فرقی نمیکنه هدفتون چیه مطمئن باشید هر هدفی داشته باشید این مصاحبه خیلی بهتون کمک میکنه.

این شما و این هم مصاحبه - همیشه پر انرژی ، همیشه پر انگیزه.موفق باشیدلبخند

مصاحبه جذاب مرجع تخصصی کنکوریها با "مردی با اراده پولادین"

شب اول با دوتا از بچه ها رفتیم خوابگاهشون تشریف نداشتند سراغشونو از بچه ها گرفتیم گفتن رفتن کتابخونه  و رفتیم کتابخونه داشتن اناتومی میخوندن فرداش لکچر داشتن! گفتیم مزاحمتون نمیشیم ان شالله فرداشب میایم خوابگاهتون . فرداشب رفتیم سوئیتشون به گرمی از ما استقبال کردن و گفتم میخوام از طرف سایتم باهاتون مصاحبه کنم.ایشونم با کمال میل پذیرفتن.  قبلا تو دانشگاه دیده بودمشون ولی هنوز باهاشون هم صحبت نشده بودم . خیلی خونگرم و به زبان خودمونی پایه بودن . صدای گرم و دلنشینی داشتن .

- مرجع کنکوریها : سلام ؛ خودتونو معرفی میکنین؟

سلام؛ محسن سلیمی ام متولد 6/4/1357 یعنی الان 34 سالمه! اهل اصفهانم و مجرد و دانشجوی پزشکی شهرکرد ورودی بهمن 91 !

- مرجع کنکوریها : خب مستقیم میریم سر اصل مطلب تعریف کنین از دیپلمتون به اینور ! از 18 سالگیتون؟

من سال 75 دیپلم تجربی گرفتم ، کلاسمون 18 نفر بودیم . من جزو شاگردهای اول دوم کلاس بودم همیشه . سال چهارم یه مشکلی پیش اومد نتونستم کنکور رو بخونم .

- مرجع کنکوریها :   برامون تعریف میکنین چی شد ؟

سال کنکورم بود ک دچار یه بیماری خونی  سختی شدم . کاهش سطح پلاکت خون . یه بیماری خطرناک و تقریبا کشنده . آبان ماه بود که دیگه  تو بیمارستان بستری شدم  تا اواسط اسفند . اواسظ اسفند مرخص شدم . شرایطم بهم ریخته بود . بعدش شرایطم به گونه ای بود که فقط میتونستم همون سال کنکور بدم . با هرسختی ای که بود چندماهه باقیمانده رو خوندم و اقتصاد دانشگاه اصفهان قبول شدم .

- مرجع کنکوریها : همکلاسیاتون چطور ؟

حدود 14 نفر از 18 نفر کلاسمون رشته های تاپ پزشکی و دندون و دارو اوردن . این خیلی منو آزار میداد که بچه هایی که از من پائین تر بودن همه رشته های تاپ قبول شدن و اونوقت من در حسرت رسیدن به هدفم وارد رشته ای شدم که هیچ علاقه ای بهش نداشتم . شبانه روز به هدفم فکر میکردم ... پزشکی ..

- مرجع کنکوریها :  - خب بعدش چی شد . رفتین دانشگاه ؟

اره دیگه . سال 1380 هم از دانشگاه با مدرک لیسانس فارغ التحصیل شدم . همون سال با اصرار خانواده تو ازمون استخدامی یانک ثبت نام کردم .

- مرجع کنکوریها : اِ جه خوب! پس کارمند بانک شدید؟!

نه بابا . این قصه سر دراز دارد!  من تو ثبت نام اولیه پذیرفته شدم و تقریبا کارم درست شد و برای مصاحبه نهایی منو دعوت کردن . ولی برام خیلی ناخوشایند بود من نه علاقه ای به کار دولتی داشتم و نه علاقه به کار تو بانک و حسابداری! ولی به اصرار خانواده و بازور و اکراه رفتم  برای مصاحبه . رسیدم به خیابونی که بانک اونجا بود . ولی ...من راهمو کج کردم! رفتم نقش جهان  یه کله پزی بود یه کله پاچه زدم!(ناگفته نمونه اقای سلیمی هیکل خوبی دارن! حالا نگیم چاقن!!) و ظهر ک شد رفتم خونه و با ناراحتی گفتم رد شدم از مصاحبه!! :)) به همین راحتی!

- مرجع کنکوریها :  افرین! :دی حالا چی شد اقا محسن با لیسانس اقتصاد، سر از تراشکاری پدر در اُورد؟!

بعد این قضیه بانک دیگه تصمیم گرفتم یه کاری بکنم . رفتم پیش پدرم کارگاه تراشکاری داشتن . بعد چند سال هم پدرم بازنشست شدن و من شدم سرپرست کاراگاه و  با داداشم کارگاه رو میچرخوندیم

- مرجع کنکوریها :  پس یعنی فکرا و هدفا هیچی ؟

نه! مگه الکیه !! من با اینکه شدیدا مشغول کار بودم،ولی اون فکرها و هدفام همیشه گوشه ذهنم بود . همیشه دنبال یه موقعیت میگشتم برم دنبالشون .  این داستان ادامه پیدا کرد تا اوخر سال 89 دیگه واقعا تصمیم گرفتم یه کاری بکنم . برای همین رفتم پیش یه مشاور درسی و ماجرا رو گفتم . حدود 2 ماهی فقط به من مشاوره میداد که باید چه کارایی بکنم تو این مدت .

- مرجع کنکوریها :  حالا چی شد بعد ااینهمه مدت؟

من همیشه گوشه ذهنم بود این کارو بکنم ولی خب از یه طرف موقعیتش پیش نیومده بود هم از نظر زمانی و هم از نظر موقعیت شغلیم.از یه طرفم کم و زیاد خبرهایی از همسنا و همکلاسیای سابقم بهم میرسید که فلانی تخصص قلب قبول شده فلانی مطب زده و ... .

- مرجع کنکوریها :  خب استارت کارو از کی زدین؟کارگاه چی شد؟

دیگه بعد سیزده بدر 90 بود که تصمیم گرفتم شروع کنم . کارگاه هم حدود 10-12 نفر کارگر زیر دستم بودن باداداشم صحبت کردم و تمام مسئولیت های کارگاه رو بهش واگذار کردم . یعنی به طور رسمی کارو تعطیل کردم . خطمو از گوشیم در اوردم و تمام راه های ارتباطی رو قطع کردم و از صفر شروع کردم .

- مرجع کنکوریها :  خب واقعا سخت نبود بعد 15 سال ؟ تغییر کتابها رو چیکار کردین؟

اصلا من یه درصدم به این چیزا فکر نمیکردم . من یه راهی رو انتخاب کرده بودم که باید میرفتم . به هیچی هم فکر نمیکردم . تقریبا کتابها کاملا تغییر کرده بودن ولی برای من مهم نبود . چون من بایددددد این راهو میرفتم با هرسختی.

- مرجع کنکوریها :   کلاس کنکور و اینا! هم رفتین؟ کلاس خصوصی ؟ کتابهای کمک درسی چی؟

کلاس کنکور زیست رفتم و ریاضی که اه نمیرفتمم زیاد فرقی نمیکرد !! استاد خصوصی هم نه . کتابهای کمک درسی هم اره ولی کتاب درسی در اولویت بود .

- مرجع کنکوریها :   آزمون هم میرفتین؟ میانگین ترازتون ؟

اره کانون میرفتم . حدود 7000  (عکس العمل من اینجا :واقعااااااا ؟!)

- مرجع کنکوریها : واقعا کارتون سخت بوده . از ساعت مطالعتون بگین؟

از 4-5 ساعت تو روز شروع کردم و بعد چند وقت به بالای 10 ساعت رسوندمش .البته این نکته هم بود که من غیر از درس تمام فعالیتهامو کنسل کرده بودم  فقط  روزی 1 ساعت ورزش میکردم برای اینکه منفعل نباشم . این روند به خوبی ادامه پیدا کرد تا کنکور . البته 4.5 روز قبل کنکور

- مرجع کنکوریها :   چرااا 4.5 روز تا کنکور ؟! اتفاقی افتاد مگه ؟

آره متاسفانه، 4.5 روز قبل از کنکور بود که یه مشکل مالی بزرگی برای کارگاه پیش اومد . داداشم یه چک داده بود دست مشتری برای تاریخ 5 تیر که پول نشده بود  . داداشم اومد در خونه گفت وضعیت اینجوریه . من زنگ زدم به این مشتریه گفتم من یه سه چهار روزی مشکل دارم جان ماااااادرت(اینو بکشین حتما!!)  به من مهلت بده و بعدش خودم میام دو دستی پولو تقدیمت میکنم . از خر شیطون پائین نیومد که نیومد .و متاسفانه 4.5 روز قبل کنکورم رو هوا بود . تمام تمرکز و انرژیم از بین رفت . مجبور شدم تو این مدت فرس ماژور یه سفر تهران داشته باشم برای جور کردن پول . من واقعا برای کنکور خیلی زحمت کشیده بودم و این مشکل کارمو یه کم خراب کرد باید رتبه بهتری می اوردم

- مرجع کنکوریها :  خب حالا وقتشه بریم سراغ کنکورتون . سوالا سخت بودن ؟ نسبت به کنکور خودتون چطور؟

کنکور نسبت به کنکورسال 75 واقعا سختر شده بود . زمان ما با یه بار خوندن کتاب زیست میشد سوالا رو جواب داد . الان و جوابها خودشون هرکدوم یه جمله یه خطی ان . ولی خب سختیشم برای همه هست .

- مرجع کنکوریها :  خب پیش بینی میکردین رتبتون چند بشه؟ رتبتون چند شد ؟ منطقه چند؟

من خودم برای زیر 1000 نلاش میکردم . رتبم شد 1430 منطقه 2  (بابا ایوووول داره ها!! )

- مرجع کنکوریها :   واقعا ؟!! پس چرا پزشکی شهرکرد ؟اونم  بهمن . جاهای بهتری هم قبول میشدین

آره تو انتخاب رشته هم بدشانسی اوردم و اشتباه کردم .  در مورد شهرهای دیگه که گفتم بخاطر شرایط شغلیم باید اصفهان میموندم که نشد و نزدیک ترین گزینه بعدی شهرکرد بود . در مورد ورودی بهمن هم تو دفترجه اگه دقت کرده باشین کد بهمن اول بعد کد مهر! منم به ترتیب وارد کردم بعدش فهمیدم وگرنه من به راحتی نیمسال اول قبول میشدم

- مرجع کنکوریها : وای چه بد! درصدهاتون یادتونه؟!

اره تقریبا .زیست 79/ شیمی 77 / فیزیک 40تا 55 /عربی 67 /معارف 70 / ادبیات40 /زبان 42 /زمین 4-

(ناگفته نمونه اقای سلیمی درصد ریاضیشون رو یادشون رفت بگن منم یادم رفت بپرسم!!)

- مرجع کنکوریها :   خب میریم سراغ اصلیترین سوال . چرا پزشکی؟!

ببینین من از اول هدفم پزشکی بود و همیشه این هدف گوشه ذهنم بود  و واقعا به این رشته علاقه داشتم و نمیتونستم علاقمو نادیده بگیرم . من بایدددددددددد میومدم این رشته . (دقیقا باید رو اینجوری میگفتنا!)

- مرجع کنکوریها :   فکر نمیکنین یه کم دیره؟! الان هم سناتون تخصصشونم تموم شده

نه اصلااااا،  عموی خودم توی 45 سالگی تازه لیسانسشو گرفت ولی الان استاد تمام دانشگاه اصفهانه .(پس قضیه ژنتیکه!!)

- مرجع کنکوریها :  البته با این اراده ای که شما دارین هیچ وقت دیر نیست! راسی حامی شما کی بود ؟

نه والا .  خانوادم که اصن نمیدونستن!

- مرجع کنکوریها : ناامید هم شدین تو این یه سال و خورده ای؟ چی باعث میشد دوباره با انرژی ادامه بدین

بله . خستگی و ناامیدی تو این راه عادیه ؛. یه جمله ای مشاوره بهم گفت که همیشه تو ذهنم بود و اون اینکه ...

(فایل صوتی این جمله رو با صدای گرم آقای سلیمی دانلود کنین و لذت ببرین! )

دانلود از لینک جدید

- مرجع کنکوریها :  هدف بعدیتون چیه ان شالله ؟

اگر سنم قد بده(با خنده) ایشالا تخصص ارتوپد (بعلههه چه تخصص سختی هم میخوان قبول شن باز کار خودشونه!)

- مرجع کنکوریها :  نه بابا . پزشکایی که ما میبینیم 80-90 سالشونه و حاضر نیستن دست از پول جمع کردن بکشن!! نظرتون چیه؟

شاید باورتون نشه ولی خدا شاهده یک اپسیلون درصد هم به بحث درآمدی این رشته ای که اومدم فکر نمیکنم . هیچی . چون دیدگاهم تو زندگی جوریه که زیاد اهل زرق و برق نیستم و به یه زندگی معمولی راضیم . بنظر من اگه کسی میخواد با پزشکی پول در بیاره راههای اسونتری هست. همین 9-10 سالی که برای عمومی وقت میذاره بره یه کاری رو یادبگیره که راحت بعد 10 سال بتونه ماهی 10 میلیون در بیاره. من از نظر مالی زندگیم خوب بود دلیلی نداشت بیام پزشکی و این راه طولانی رو برای پول طی کنم

- مرجع کنکوریها :   خب پس میدونین تو این 7 سال راه سختی رو در پیش داریم؟

ببینین یه حرفی پدر من میزنه . بهم میگه سعی کن اگه میخوای رفته گر هم بشی سعی کن بهترین رفته گر باشی .هرکاری که داری انجام میدی سعی کن به بهترین نحو ممکن انجام بدی .احتمالا شنیدین میگن طرف آدم باحالیه! تا حالا فکر کردین برای چی بهش میگن باحال؟میدونین چرا؟

چون نه نگران آینده هست و نه به گذشته اش فکر میکنه .الان رو در می یابه .میبینه الان باید چیکار کنه . بهترین استفاده رو از حالش میبره . برای همین میگن با حاله .بعد میدونین چه اتفاقی میوفته؟ بعد 10 سال برمیگرده به گذشته اش نگاه میکنه بهترین گذشته  رو داشته . درسته؟ پس سعی کن با - « حال » جلو بری . الانم وظیفه ما درس خوندنه . اینکه حالا 10 سال دیگه چی میشه و کار هست نیست و اینا فقط باعث میشه از زندگیتون لذت نبرید

- مرجع کنکوریها :  خیلی قشنگ بود حرفاتون . خب از دانشگاه بگین! بچه های کلاس

در مورد خوابگاه ه خداروشکر سوئیتم خوبه .ولی در مورد دانشگاه و بچه های کلاس خیلی زوده اظهار نظر کنم چون من دارم از یه منظردیگه نگاه میکنم . ولی خب بچه ها یه حریمی قائلن برای من  ولی من سعی میکنم باهاشون راحت باشم و برخوردم جوری باشه که اونام بامن احساس راحتی کنن .اخلاقمم جوریه شرایط سنی  برام مهم نیست

- مرجع کنکوریها :  در هر صورت ما الان ترم بالایی محسوب میشیم! اگه بچه ها دارن مزه میریزن و اذیت میکنن بگین تا ما وارد بشیم!! خب حرف آخر ! توصیه تون به بچه ها مخصوصا کنکوریهای عزیز چیه؟

بنظر من مشکلی که الان بیش از 90 درصد از جوونا دارن اینه که هدف ندارن . برای خودشون تعریف نکردن میخوان چیکار کنن .ازشون میخوام تو زندگی هدف داشته باشن.الان اگه نظر سنجی کنین از کلاس خودتون هدف بچه ها چیه از اومدن به پزشکی که تو کلاس ما اینکارو کردن یکی میگفت مامانم دوست داشته دکتر شه نشده من بجاش اومدم دکتر شم .بابام گفته همه ما مهندسیم تو دکتر شو .دختر خالم پزشکی قبول شده میخواستم کم نیارم اومدم پزشکی و ...

ازشون میخوام هدف داشته باشن ... یه هدف مشخص و روشن...

- مرجع کنکوریها :  ااااا..ماهم دقیقا همین کارو کردیم توکلاس و جوابهای خنده داری شنیدیم! (اینجا بود که کم کم داشت بازی رئال و منچستر شروع میشد )ازشون بخاطر لطفی که کردن تشکر کردیم و بعد از نوشیدن چای! رفع زحمت کردیم

ازشون خواستم یه عکس هم ازشون بندازم که قبول نکردن !(به قول دوستان نمیخواستن چهرشون رسانه ای بشه!)

 

نظرات  (۲)

ممنون. واقعأ عالی بود. من که خیلی انگیزه گرفتم.
پاسخ:
خواهش میکنم دوست عزیز، خوشحالم مفید بود براتون
موفق باشید
چقد واسم جالب بود...... چون خودم 27 سالکه و بعد از 6 سال درس دانشگاه و با مدرک فوق لیسانس شروع کردم به درس خوندن برای کنکور و به آرزوی همیشگیم که پزشکی برسم.... واقعا انگیزه دارم و اینجور آدما خیلی تشویقم میکنن... 
مرسی از مطلب قشنگتون
پاسخ:
سلام شیرین عزیز
بخاطر اراده تون واقعا بهتون تبریک میگم.از صمیم قلب امیدوارم به هدفتون برسید و هم خودتون و هم خانواده تون رو خوشحال کنید
خواهش میکنم.ممنون از نظرتون
موفق باشید
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی