زندگی ماهی سیاه کوچولو

The Little Black Fish
زندگی ماهی سیاه کوچولو

مرگ خیلی آسان می تواند الان به سراغ من بیاید. اما من می توانم زندگی کنم، نباید به پیشواز مرگ بروم. البته اگر یک وقتی ناچار با مرگ رو به رو شدم که می شوم، مهم نیست. مهم این است که زندگی یا مرگ من چه اثری در زندگی دیگران داشته باشد ... (صمد بهرنگی - نویسنده ی داستان ماهی سیاه کوچولو)
________________________________
« اگر پزشک هستی دیگر متعلق به خود نیستی، اگر متعلق به خودت هستی دیگر پزشک نیستی - دکتر محمد قریب »

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
آخرین نظرات
  • ۸ اسفند ۹۷، ۲۲:۳۳ - جانی
    همممم

شنبه هفدهم آبانماه 1393

شنبه, ۱۷ آبان ۱۳۹۳، ۱۰:۵۲ ق.ظ
سلام به همه ی دوستان عزیز

از امروز ، هرروز میام اینجا گزارش میدم.بعد از اون سه روزی که اینجا نوشتم 9:30 خوندم ، دیگه نتونستم زیاد درس بخونم.وقتی اینجا مینویسم یه جورایی احساس مسئولیت میکنم که حتما پایبند به برنامه باشم

الان ساعت 14:17 دقیقه هست ، نمیدونم دقیقا چند بیدار شدم ولی حدودا 11 بود.دیشب هم حدودا ساعت 2:30 بعد از 15 دقیقه دین و زندگی خوندن خوابیدم

تا الان 3 ساعت زیست خوندم ، تا شب مدام میام.منتظر باشید 

ساعت 16 ، یک ساعت ریاضی تمام شد 

 ساعت 17:10 یک ساعت فیزیک تمام شد 

جاتون خالی مامان جونم یه کاسه گندم برنجک اورد کلی چسبید 

 ساعت 17:51 نیم ساعت ادبیات تموم شد 

بازم جاتون خالی بابا جونم نون سنگک داغ خریده بود ، نصفشو ساندویچ کردم خوردم 

 ساعت 19 نیم ساعت عربی تموم شد  و کلا برنامه ظهر تموم شد.حالا باید برم تا قبل از اینکه برنامه شب شروع بشه یه مقدار از عقب افتادگی های برنامه ی صبح رو جبران کنم

 15 دقیقه شیمی.رفتم برای شام و نشد بیشتر بخونم ، حالا بعد از برنامه شب میخونم

 ساعت 21:40 نیم ساعت دین و زندگی تمام شد  بریم برای آخرین درس برنامه شب

 ساعت 22:27 این هم از نیم ساعته دین و زندگی

الان یه کافی میکس جلوم آماده ست برای خدمت رسانی به من  اتاقم یه مقدار هواش خنکه ، خیلی تو این هوا میچسبه

من برم یه مقدار شیمی همراه با کافی میکس مطالعه کنم

 ساعت 00:04 یک ساعت و نیم شیمی تمام شد.البته باید دوتا یک ساعت میشد ولی خب یکم از برنامه صبح عقب افتادم و 15 دقیقه کمتر شد

داشتم شیمی با کافی میکس میخوردم و نیم ساعت شده بود که دیگه میخواستم تعطیلش کنم که مامان جان یه فنجون شیر و کیک خونگی برام اوردن منم خیلی خوشحال شدم 45 دقیقه اضافه کردم.خیلی خوشمزه بود

اصلا امروز خیلی خوب بود و اتفاقات خوبی می افتاد.بعد از شام اومدیم یه دور فوتبال بازی کنیم که بابا جون برای برنده با اختلاف دو گل یه جایزه ای رو تعیین کردن.من عادت دارم اکثرا گلای الکی نزنم یا از راه دور شوت یا برم تکل به تکل چیپ بزنم یا هم تو محوطه اون دکمه جلوی دسته بالایی که الان نمیدونم آر یکه یا ال یک رو بگیرم و با مثلث یه پاس تو عمق عرضی بندازمو یه گل قشنگ بزنم (به کلاس آموزش پلی تو ماهی سیاه کوچولو خوش آمدید)

خلاصه با همین روش یه پاس عرضی دادم همین که توپ تو هوا بود مثل گل زیدان ولی مثلا دو متری دروازه توپو زد و توپ خورد تو تیرک بالای دروازه و رفت تو گل (عجب صدایی داد تیرک) خیلی گل قشنگی شد.بعد از اینکه سه بار صحنه آهستشو دیدیم سیوشم کردم ، اگه شد براتون میذارم

آخرش هم 5-4 باختم ، بازی خوبی بود هم گل قشنگی زدم هم اینکه نذاشتم جایزه به کسی برسه

خب دیگه درس تموم شد و برم فیس و گشت و گذار در اینترنت

خدایا بخاطر همه چیز امروز ممنون

تا فردا 

  • ماهی سیاه کوچولو

نظرات  (۲)

سلام دکترجون.
من که دوران کنکور اضافه وزن پیدا کردم شما حواست باشه.
ولی خوب شروع کردی همین طوری ادامه بده.
موفقیت ازآن ماست
پاسخ:
پاسخ: سلام دکتر عزیز
اتفاقا من هرچی میخورم اصلا چاق نمیشم از این بابت خیالم کاملا راحته
ممنون ، ایشالله امسال موفق میشیم
اووووووووووف افرین به این ساعت مطالعه همینجوری پیش برید عالیه

باخت ابرومندانتون رو هم تبریک میگم به امید روزی که حداقل مساوی کنید

پاسخ:
پاسخ:
خیلی ممنون پری عزیز
آره آبرومندانه بود ولی ایشالله امشب دیگه میبرم
ممنون که وقت گذاشتی و نظر دادی
موفق باشی دوست عزیز