زندگی ماهی سیاه کوچولو

The Little Black Fish
زندگی ماهی سیاه کوچولو

مرگ خیلی آسان می تواند الان به سراغ من بیاید. اما من می توانم زندگی کنم، نباید به پیشواز مرگ بروم. البته اگر یک وقتی ناچار با مرگ رو به رو شدم که می شوم، مهم نیست. مهم این است که زندگی یا مرگ من چه اثری در زندگی دیگران داشته باشد ... (صمد بهرنگی - نویسنده ی داستان ماهی سیاه کوچولو)
________________________________
« اگر پزشک هستی دیگر متعلق به خود نیستی، اگر متعلق به خودت هستی دیگر پزشک نیستی - دکتر محمد قریب »

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
آخرین نظرات
  • ۸ اسفند ۹۷، ۲۲:۳۳ - جانی
    همممم

کمانگیر ، کمانتو بکش

چهارشنبه, ۱۵ بهمن ۱۳۹۳، ۰۲:۳۶ ق.ظ

کمانگیر

امروز یه داستانک خوندم ، دوست داشتم شما کمانگیرهای جوان هم بخونید 😉

کمانگیر پیر و عاقلی در مرغزاری در حال آموزش تیر اندازی به دو جنگجوی جوان بود. در آن مرغزار نشانه کوچکی که از درختی آویزان شده بود، به چشم می خورد. جنگجوی اولی تیری از ترکش بیرون می کشد، آن را در کمانش می گذارد و نشانه می رود. کماندار پیر از او می خواهد آن چه را که می بیند شرح دهد. جنگجو می گوید:” آسمان را می بینم، ابرها را، درختان را، شاخه های درختان را و هدف را” کمانگیر پیر می گوید:” کمانت را بگذار زمین، تو آماده نیستی.” جنگجوی دومی پا پیش می گذارد و آماده ی تیر اندازی می شود. کمانگیر می گوید:” هر آن چه را که می بینی شرح بده.” جنگجو می گوید:” فقط هدف را می بینم.” پیرمرد فرمان می دهد:” پس تیرت را بینداز.” تیر صفیر کشان بر نشان می نشیند. پیرمرد می گوید:” عالی بود. موقعی که تنها هدف را می بینید، نشانه گیریتان درست خواهد بود و تیرتان بر طبق میلتان به پرواز در خواهد آمد.

شما هم الان کمانتونو بردارید و دقیق نشونه بگیرید.موفق باشید 😃

  • ماهی سیاه کوچولو

کمانگیر

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی