چه کسی مرد عمل است و چه کسى مرد حرف
. پس از مدتى که در این فکر بودم خداوند متعال انگار مى خواست مرا از این غفلت و جهالت و اشتباه بیرون بیاورد لذا شبى در عالم رویا دیدم صحنه کربلاس .من هم در خدمت ابا عبداللّه (ع ) آماده ام خدمت حضرت رفتم سلام کردم گفتم : یابن رسول اللّه من براى یارى شما آمده ام .امام (ع ) فرمود به موقع به تو دستور مى دهم .کم کم وقت نماز فرا رسید (همانطور که در کتب مقتل خوانده بودیم که سعید بن عبداللّه حنفى و افراد دیگرى آمدند خود را سپر ابا عبداللّه قرار دادند تا ایشان نماز بخوانند)حضرت به من نیز فرمود: ما مى خواهیم هم اکنون نماز بخوانیم تو در اینجا بایست تاوقتى که دشمن تیراندازى مى کند مانع از رسیدن تیر دشمن بشوى .گفتم : مى ایستم ، پس جلوى حضرت ایستادم . و حضرت مشغول نماز شدند، ناگهان دیدم یک تیر به سرعت به طرف حضرت مى آید تا نزدیک من شد بى اختیار خود را خم کردم ، ناگاه تیر به بدن مقدّس ابا عبداللّه (ع ) اصابت کرد.در عالم رویا گفتم : استغفراللّه ربى واتوب الیه ، عجب کار بدى شد دیگر نمى گذارم تکرار شود دفعه دوّم تیرى آمد تا نزریک من شد خم شدم باز به حضرت خورد! دفعه سوّم و چهارم هم به همین صورت خود را خم کردم و به آن جناب اصابت کرد ، ناگهان دیدم حضرت تبسمى نمود و فرمود: ما رایت اصحابا ابرُ و اوفى من اصحابى ، یعنى ((اصحابى بهتر و با وفاتر از اصحاب خودم پیدا نکردم )).فورا به خودم آمدم و فهمیدم این که آدم در میان خانه بنشیند و بگوید: یالیتنا کنا معک فنفوز فوزا عظیما یعنى اى کاش ما هم با تو بودیم و به این رستگار ى بزرگ نائل مى شدیم کار آسانى است و گرنه اگر پاى عمل به میان آید آن وقت معلوم مى شود که دیندار واقعى کیست ! و چه کسی مرد عمل است و چه کسى مرد حرف و زبان . ولى اصحاب اباعبد اللّه امتحان خود را خوب پس دادند و ثابت کردند که در عزم و رزم خویش محکم و پایدار هستند