زندگی ماهی سیاه کوچولو

The Little Black Fish
زندگی ماهی سیاه کوچولو

مرگ خیلی آسان می تواند الان به سراغ من بیاید. اما من می توانم زندگی کنم، نباید به پیشواز مرگ بروم. البته اگر یک وقتی ناچار با مرگ رو به رو شدم که می شوم، مهم نیست. مهم این است که زندگی یا مرگ من چه اثری در زندگی دیگران داشته باشد ... (صمد بهرنگی - نویسنده ی داستان ماهی سیاه کوچولو)
________________________________
« اگر پزشک هستی دیگر متعلق به خود نیستی، اگر متعلق به خودت هستی دیگر پزشک نیستی - دکتر محمد قریب »

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
آخرین نظرات
  • ۸ اسفند ۹۷، ۲۲:۳۳ - جانی
    همممم

چه کسی مرد عمل است و چه کسى مرد حرف

چهارشنبه, ۱۴ آبان ۱۳۹۳، ۱۱:۰۱ ق.ظ
یکى از علماى بزرگ شیعه مى گوید: من از هنگامى که خواندم یا شنیدم که امام حسین (ع ) درشب عاشورا فرمود: من اصحابى بهتر و با وفاتر از اصحاب خود سراغ ندارم در این حرف دچار ترید شدم و نمى توانستم بپذیرم که این سخن از اباعبداللّه (ع ) باشد زیرا با خود مى اندیشیدم که اصحاب آن حضرت خیلى هنر نکردند ، خوب امام حسین است و ریحانه پیغمبر و امام زمان و فرزند على (ع ) و زهراى اطهر است هر مسلمان عادى هم اگر امام حسین (ع ) را در آن وضع میدید او را یارى مى کرد و انها که یارى کردند بنابراین خیلى هم قهرمانى به خرج نداند و آنها که یارى نکردند خیلى آدمهاى پست و بدى بودند

 

. پس از مدتى که در این فکر بودم خداوند متعال انگار مى خواست مرا از این غفلت و جهالت و اشتباه بیرون بیاورد لذا شبى در عالم رویا دیدم صحنه کربلاس .من هم در خدمت ابا عبداللّه (ع ) آماده ام خدمت حضرت رفتم سلام کردم گفتم : یابن رسول اللّه من براى یارى شما آمده ام .امام (ع ) فرمود به موقع به تو دستور مى دهم .کم کم وقت نماز فرا رسید (همانطور که در کتب مقتل خوانده بودیم که سعید بن عبداللّه حنفى و افراد دیگرى آمدند خود را سپر ابا عبداللّه قرار دادند تا ایشان نماز بخوانند)حضرت به من نیز فرمود: ما مى خواهیم هم اکنون نماز بخوانیم تو در اینجا بایست تاوقتى که دشمن تیراندازى مى کند مانع از رسیدن تیر دشمن بشوى .گفتم : مى ایستم ، پس جلوى حضرت ایستادم . و حضرت مشغول نماز شدند، ناگهان دیدم یک تیر به سرعت به طرف حضرت مى آید تا نزدیک من شد بى اختیار خود را خم کردم ، ناگاه تیر به بدن مقدّس ابا عبداللّه (ع ) اصابت کرد.در عالم رویا گفتم : استغفراللّه ربى واتوب الیه ، عجب کار بدى شد دیگر نمى گذارم تکرار شود دفعه دوّم تیرى آمد تا نزریک من شد خم شدم باز به حضرت خورد! دفعه سوّم و چهارم هم به همین صورت خود را خم کردم و به آن جناب اصابت کرد ، ناگهان دیدم حضرت تبسمى نمود و فرمود: ما رایت اصحابا ابرُ و اوفى من اصحابى ، یعنى ((اصحابى بهتر و با وفاتر از اصحاب خودم پیدا نکردم )).فورا به خودم آمدم و فهمیدم این که آدم در میان خانه بنشیند و بگوید: یالیتنا کنا معک فنفوز فوزا عظیما یعنى اى کاش ما هم با تو بودیم و به این رستگار ى بزرگ نائل مى شدیم کار آسانى است و گرنه اگر پاى عمل به میان آید آن وقت معلوم مى شود که دیندار واقعى کیست ! و چه کسی مرد عمل است و چه کسى مرد حرف و زبان . ولى اصحاب اباعبد اللّه امتحان خود را خوب پس دادند و ثابت کردند که در عزم و رزم خویش محکم و پایدار هستند

نظرات  (۱)

بسیار زیبا و اموزنده بود

پاسخ:
پاسخ:
خواهش میکنم پردیس عزیز
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی