داستان جالب ساعت
روزی روزگاری مردی زندگی می کرد که سرکارگر یک کارخانه بود. هر روز صبح که می خواست به محل کارش برود،از جلوی یک مغازه ساعت فروشی رد می شد. روبروی ویترین مغازه می ایستاد و ساعت مچی اش را تنظیم می کرد و آن گاه راهی کارخانه می شد. صاحب مغازه که بسیار کنجکاو شده بود ، روزی جلوی مرد را گرفت و علت این کار را از او جویا شد. مرد گفت که او سرکارگر کارخانه است و وظیفه دارد که هروز رأس ساعت ۵ بعد ازظهر، سوت پایان کار را به صدا دربیاورد. چون می خواهد از زمان دقیق آگاه شود، بنابراین هر روز صبح ساعت مچی خود را با ساعت بزرگ مغازه تنظیم می کند. ناگهان صاحب مغازه به خنده افتاد! او گفت: « خیلی جالبه، چون من هر روز ساعت ۵ بعد ازظهر که صدای سوت کارخونه رو می شنوم، به سرعت ساعتم رو تنظیم می کنم
" گاهی لازمه یکم دورتر بخودمون نگاه کنیم و توانایی هامونو بیشتر قبول داشته باشیم "